محمدپارسای عزیزممحمدپارسای عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

بهانه زندگی مامان و بابا

هفته سی و پنجم بارداری

پنج شنبه 28 خرداد رفتیم بیمارستان پیامبران اکوی قلب جنین انجام دادیم. خیلی استرس داشتم. نفسم بالا نمی اومد. بالاخره نوبتمون شد. آقای دکتر شریفی گفت که خداروشکر همه چیز قلبت نرماله. خدایا شکرت. پسرم رو به خودت می سپارم خودت همه جوره نگهدارش باش. پسرم بعضی وقتا اینقدر که تو مهربونی گریم می گیره. موقعایی که نگرانت می شم که تکون خوردی یا نه یا موقعایی که دوست دارم تکون بخوری، دستم و می زارم روی شکمم و صدات میکنم محمدپارسای مامان من نگرانتم تکون بخور. سریع تکون می خوری. قربونت برم پسر مهربون و دوست داشتنی من. ...
28 خرداد 1394

هفته سی و چهارم بارداری

چون وزن نگرفته بودم دکتر برام سونوگرافی بیوفیزیکال پروفایل نوشته بود. چهارشنبه 20 خرداد رفتیم انجامش دادیم. خداروشکر همه جیزت خوب بود. موقع سونوگرافی کلی شیطونی کردی و از 10 نمره، نمره کامل و اوردی. قربون پسر شیطونم برم من. نگران وزن گیریت بودم به خانم دکتر گفتم خوب وزن گرفته میگفت آقا پسرش مامانت لپاتو نمی بینه که آویزونه میپرسه وزن گرفتی یا نه. قربون اون لپای خوشگلت بره مامان. کی میشه اون لپای نازت و ببوسم. به خانم دکتر گفتم چرا پسرم روشو نمی کنه تا من قشنگ ببینمش. از زبون تو میگفت خاله به مامانم بگو آخه جام خیلی تنگه نمی تونم زیاد تکون بخورم. بابا نتونست فیلمت و ببینه هی از من می پرسید چیکار میکرد. میگفتم باید خودت ببینی. ...
20 خرداد 1394

هفته سی و یکم بارداری

بابا به دایی جواد زنگ زد که با دوستش که توی بیمارستان پیامبرانه صحبت کنه که یه دکتر خوب بهمون معرفی کنه. ایشون هم خانم دکتر ولی محمدی رو بهمون معرفی کردن.قرار شد دوشنبه بریم بیمارستان پیششون. با بابا رفتیم خیلی دکتر عالی و مهربونی بودن. گفت چون دیابت بارداری دارم باید 38 هفته سزارین بشم. اولش خیلی ناراحت شدم. از سزارین خیلی میترسم ولی بعدش بخاطر سلامتی تو با شرایط کنار اومدم البته یه مزیت سزارین اینه که دو هفته زودتر پسر قشنگم میاد تو بغلمون و انتظارمون و به اتمام می رسونه. خداروشکر دیگه چیزی به لحظه اومدنت نمونده. مامانی خوشگلم من و بابا عاشقتیم و هر روز مشتاق تر از دیروز منتظر اومدنتیم. ...
4 خرداد 1394
1